هنگامه ی زندگی
|
چهارمین ماه گرد
ماه هم گرد می شود ، وقتی ماهگرد می شود؛ماهگرد من و تو ،مثل شیرینی یک شربت ناب ، مثل حلوای قدیمی خوشمزه ، مثل این است که ما باردیگر به دنیا آمدیم.ماهگرد من و تو ،لحظه امید ما به زندگیست ، لحظه خنده قلب ، لحظه پُر شدن احساس ما ، لحظه پَرشدن دلهای ما، لحظه گسستن ما از زمین ، لحظه گرد شدن ماه خدا ، لحظه عاشقیماه و ما ؛ماهگرد من و تو ،همه دریاها آبی پر رنگ اند ؛ رنگ خورشید ، خوشرنگترین رنگ جهان ؛ همه چیزدر اوج خود ، خوب و قشنگ؛خواندن پرنده ها در آن روز مثل یک ترانه پر معناست؛عددِ ماهگردمان ، بر سر تقویم دیواری خاکستری خانه مان ، مثل یک الماس پرنور و قشنگ، مثل سرچشمه نور ، مثل یک چیز که در یک جایی ، از همه تافته جدابافته است؛روز برجسته تقویم ها ، روز عشقبازی هاروز عشق و بازی ، روز بازی با عشقروز محبوبِ من، روز مسکن آرامبخش ، روز ماهگرد ماه و ما را میگویم؛و خدایا آرزومان این است ، لحظه فوت کردن شمع های ، ماهگرد ۱۰۰ هزار را بینیم.
روحش شاد ویادش گرامی باد
وتنها صداست که میماند......
تسلیت باد به مردم ایران
پرکشیدن هنرمند پاپ ایران مرتضی پاشایی
باز دوباره با نگاهت این دل من زیر و رو شد باز سر کلاس قلبم
درس عاشقی شروع شد دل دوباره زیر و رو شد حرفتو داری میگی تو میگی عاشقت می مونم میگم عشق آخریتو حرفتو داری میگی تو آخه هر کی رسید دل ساده ی من رو شکست قول بده که تو از پیشم نری واسه من دیگه عاشقی جاده یک طرفه است میمیرم بری آخرین دفعه است دیگه تنها شدم توی دنیا بدون خودم راستشو بگو این یه بازیه نکنه همه حرفای تو مثل حرفه همه صحنه سازیه این یه بازیه اشکو و غصه هامو کم کن با نگاه بی قرارت باز دوباره عاشقم کن اشک و غصه هامو کم کن حرف عاشقونه داره راه دیگه ای نداره غیر از اینکه باز دوباره سر رو شونه هات بذاره
آخه هر کی رسید دل ساده ی من رو شکست قول بده که تو از پیشم نری واسه من دیگه عاشقی جاده یک طرفه است میمیرم بری آخرین دفعه است دیگه تنها شدم توی دنیا بدون خودم راستشو بگو این یه بازیه نکنه همه حرفای تو مثل حرفه همه صحنه سازیه این یه بازیه تولد21 سالگي
همیشه به قداست چشمهای تو ایمان دارم چه کسی چشمهای تو را رنگ کرده است چه وقت دیگر گیتی تواند چون تویی خلق کند؟فرشته ای فقط در قالب یک انسان فقط ساده می توانم بگویم تولدت مبارک
امروز روز تولد توست و من هر روز بیش از پیش به این راز پی میبرم که تو خلق شده ای برای من تا زیباترین لحظه ها را برایم بسازی . . . تولدت مبارک
همسري نوشت::: اينم خرسي ما عكس قشنگتر بعدا خود خانومي ميذاره تولدت مبارك همسرم
مرگ عمو
تو میمانینمیمیرد دلی کز عشق میگوید نمیخوابد دو چشم عاشق نور و طلوع روشن فردا
تو میمانی تو میخوانی تو میبینی تو را با مرگ کاری نیست الهی روح زیبا در بدن داری تو در هر شعله میمانی دوباره عشق میجوشد کیوان شاهبداغی غدير خم
خورشيد چراغکي ز رخسار عليست / مه نقطه کوچکي ز پرگار عليست هرکس که فرستد به محمد صلوات / همسايه ديوار به ديوار عليست
عيد غدير مبارک
اينم اولين عيدي كه من امسال از هدا سادات گرفتم ... عيدتون خوش من دخترمو تو پسر
من ی دخترم .... اگه خودم لوس نکنم ...اگه باهات قهر نکنم نازنکنم..... اگه وقتی چشات میچرخه از حسودی دیوونه نشم. اگه از نظر دادنات خوشحال نشم... اگه بخ خاطر تو به خودم نرسم... اگه اگه سربه سرت نذارم. اگه برات گریه نکنم..... اگه وقتی پاستیل میبینم پیرهنتو نکشم.... اگه لب و لوچه اویزون نکنم تا بغلم کنی...... اگه بهت نگم اقامون..... اگه برات مظلوم بازی در نیاوردم..... اگه از سرکولت نرم بالا...... اگه برات عشوه نیام... اگه گوشتو نپیچونم بگم فقط مال منی......... اگه ناغافل دستاتو نگیرم........ اگه وقتی کاری بدی کردم با ترس بهت نگم....... اگه لج نکنم ....اگه ....... اون موقع که تو دیگه دیوونم و عاشقم نمیشی...! تو عاشق اینی که من ی خانم کامل باشم !خانم تو ! **************************************** تو پسری! اگه روم حساس نباشی.. اگه باهام مهربون نباشی.. اگه بهم اخمای کوچولو نکنی.... اگه وقتی شالم رفت عقب نگی اون بکش جلو... اگه دستم محکم نگیری.. اگه نگی هر کاری کردی راستشو بگو تا ببخشمت... اگه سر به سرم نذاری.. اگه قربون صدقم نری.... اگه نگرانم نباشی...... اگه اگه بهم نگی عروسک من! اگه............ اونوقت منم دیوونه عاشق تو نمیشم تا اونکارو برات نمیکنم ميلاد شمس الشموس
حق، معرفت به هر نگاهم داده / در حلقه ی عشق خویش راهم داده
دلبری دارم که از صاحب دلان دل می برد غمزه ای مشکل گشا دارد که مشکل می برد گر نقاب از چهره گیرد آن نگار نازنین پرتو رخساره اش دلهای مایل می برد میلاد امام رضا مبارک باد
روز دختر
خداوند لبخند زد
روز دختر بر
عزیزم امروز روز توست ، امیدورام از لحظه لحظه زندگیت لذت ببری و به تمام خواسته های زندگیت برسی و به زودی دماغتو عمل کنی و در آینده ای نه چندان دور ، پارک دوبل رو هم یاد بگیری …
میشــــه اسـم پاکتو رو دل خـــــدا نوشت
مادر بزرگ
چند روز از رفتنت میگذرد و عروج ناباورانه ات هنوز در باورمان نگنجیده است. مادر بزرگ عزیز و دوست داشتنیم بار سفر بست و در عروجی ناباورانه سبکبال از خاک به افلاک پر گشود و ما رو در موج سهمگینی از مصیبت و اندوه فرو برد در خونه ای تا ابد بسته شد که حداقل برای مادر بزرگ ، بچه ها و نوه ها به دور هم جمع می شدن ولی از حالا به بعد خیلیادیگه با هم کاری ندارن ... روزشنبه عزیزی رو از دست دادیم که جسم و حضوربیمارش هم باعث شادی بچه ها و نوه هاش میشد . با رفتنش داغی رو به دل همهگذاشت ولی خودش از اون همه رنج بیماری راحت شد . با رفتنش خیلی از چیز ها همنابود میشه و از بین میره . دیدن چهره ی سرد و یخ زدش که تویتابوت برای آخرین بار برای خداحافظی آوردنش توی خونه یادم نمیره . هنوزم باور ندارم با عزیزی وداعکردیم که باهاش کلی خاطرات قشنگ و خوب دارم . نه فقط من که برای همه ی بچه هاو نوه هاش کلی خاطره ی شیرین یادگاری گذاشت . .مادربزرگ، برای همیشه از پیشمان رفت. دلم همیشه برایت تنگ خواهد شد دلم همیشه برایت تنگ خواهد شد........ روحت شاد و با فاطمه زهرا محشور باد
همسري
روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی
سلام سلام سلام
ما امشب تولد داريم تولد همسري فرداست ولي ما تصميم گرفتيم امشب براش تولد بگيريم تولدت مبارك همسري
بلاخره رسيد.............................................
امروز يكشنبه 92/4/3.نيمه شعبان
از صبح كار داشتيم همشو مشغول سالاد اولويه و ميوه و شيريني و... ساعت 2رفتم ارايشگاه ساعت 4 اتليه ساعت 5 محضر واسه عكس به راحتي ميتونم بگم وحشت ناك بود استرسش سرسام اور ولي لذت بخش نميدونستم خوشحالم يا ناراحت توي محضر حاج اقاي مهربونو خوش اخلاقي قرار بود عقدمونو بخونه كه كلي حرف زد برامون تا همه چيز آماده بشه خيلي وقتا به زير پارچه قند ساب فكر كرده بودم كه چه حسي داره وقتي اون زيري ولي هيچ وقت نفهميدم تا وقتي امتحان كردم لحظه عقد كلي دعا كردم سوره ي يس و ناس رو خوندم و با اجازه پدر و مادرم بله گفتم انگار يه بار سنگينو از رو دوشم بر داشتن يه ارامش محض وقتي همسر ي دستمو به نشانه تشكر فشار داد تازه فهميدم چقدر ميخوامش بدشم كه همه اومدن خونه ما وتا ساعت9 شب پايكوبي خدارو شكر
امروز شنبه بود
امروز شنبه بود تمام كارارو انجام داديم حلقه هامونو گرفتيم .دسته گلو شيرينيو ....واسه فردا سفارش داديم يكمي از كاراي عصرونه فردارو انجام داديم قران خريديم جاي حلقه و قند و قند ساب و ظرف عسل و تخم مرغ رو اماده كرديم كارا تموم شده حالا ديگ واسه فردا اماده ايم همه چي خوبه حالم خوبه خوبه تصميمو گرفتم وپاش ميمونم فقط 2روز
فقط 2روز ديگه تا پايان مجرديم مونده .......................... حالم بهتره هروقت با همسري حرف ميزنم حسابي خوب ميشه حالم كلي كار داشتيم وولي خدارو شكر همشو انجام داديم دوشنبه 3وم تير 1392 روزه نيمه شعبان من و همسري عقد ميكنيم دعا كنيد برامون دلم آروم نميگيره .................
سلام بازم دلم شور ميزنه چند روزيه اروم نميشم همش نگرانم اگه اشتباه كرده باشم اگه ماله هم نباشيم اگه نتونيم باهم خوشبخت بشيم خوب نيستم اصلا خوب نيستم
حالم خوب نيست.....
سلام حالم خوب نيست اصلا خوب نيستم نميدونم اين حرفو حديثا براي همه هست يا فقط براي منه ؟؟؟؟ دلم گرفته خيلي !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! مامانم ميگه بايد تصميمو خودم بگيرم كه ميخوام ادامه بدم يا نه تموم ميكنم نامزديو؟؟؟ خب چيكار كنم همسري رو نميشه فراموش كنم .اين اتفاقارو هم نميتونم فراموش كنم .اين حرفو حديثا ديگه داره كلافم ميكنه . نزديكترين ادماي اطرافم دارن ناراحتم ميكنن .
حالا ميترسم...
ديگه واقعا اخراي مجرديمه حالا تازه ميترسم البته شايدم ترس نباشه بيشتر استرس نميدونم شايدم بشه اسمشو گذاشت آينده نگري... ولي هرچي كه هست لذت بخشه مثله يه فيلمه ترسناك كه وحشتزده ميكنه ادمو ولي حاضر نميشي ادامشو نبيني... ما از 22 اسفند قراره 5 ماه صيغه گذاشتيم ولي حالا به درخواست همسري قراره نيمه شعبان عقد كنيم وجشنه عقدمونو 25 مرداد بگيريم برام دعاكنيد من هميشه با بقيه حرف ميزدم و آرومشون ميكردم ولي حالا نميتونم خودمو اروم كنم
از اينجا شروع شد ...
اولين باري كه ديديم همو اصلا استرسي وجود نداشت هيچكدوممون خجالتي نبوديم خيلي راحت شروع به حرف زدن كرديم ما كاملا سنتي باهم اشنا شديم مادر همسري منو ديده بود و به همسري معرفي كرده بود قبل از من دختراي زياديو بهش معرفي كرده بودن چون اون ميخواست همسرشو مادرش انتخاب كرده باشه ولي همسري از هيچكدوم خوشش نيومده بود اولين بار 6/4/91ماهمو ديديم 2 ساعت حرف زديم و قرارشد يكمي باهم در ارتباط باشيم بعدش تصميم بگيريم اصلا نه استرس داشت نه ترسناك بود اتفاقا برعكس چيزايي كه شنيده بودم خيليم خوب وپر از ارامش بود . خلاصه كلي حرف زديم فكر كرديم مشورت كرديم وبلاخره تصميم گرفتيم و امروز 113 روزه كه با هميم |
|