لطیف تر دل می بندمت و عمیق تر
قسم می خورم...
بر فراز تشویش های من٬
خنجری برنده تر از
تیغ نگاه تو نیست
و غم محضی که به ژرفای جانم فرو می کند ...
بگذار
بساط لاجوردیه چشمانت
هنوز هم
فاتح شهوت دیوانه ی
شعر هایم باشد .......!!!
نظرات شما عزیزان:
خون خوري گر طلب روزي ننهاده كتي
آخرالامر گل كوزه گران خواهي شد
حاليا فكر سبو كن كه پر از باده كني
گر از آن آدميانيكه بهشتت هوسست
عيش با آدمیي چند پري زاده كني
تكيه بر جاي بزرگان نتوان زد بگزاف
مگر اسباب بزرگي همه آماده كني