چه کسی میداند؟؟؟
که چرا چشم من از این فاصله ها نمناک است............
و چرا این دل رنجیده من غمناک است............
به تو می اندیشم...
به تو ای مخمل رویایی شب...
به تو زیبای اساطیری من...
چشم بگشا که مرا خواهی یافت...
که به خود می گویم...
زندگانی بـــــــــــــــــــــــــــــ ــــی تـــــــــــــــــــــــــــــ ــو...
سر به سر غمگین است...
در میان دل دوست...
زندگی شیرین است...
چه کسی میداند؟؟؟
که چرا چشم من از این فاصله ها نمناک است............
و چرا این دل رنجیده من غمناک است............
به تو می اندیشم...
به تو ای مخمل رویایی شب...
به تو زیبای اساطیری من...
چشم بگشا که مرا خواهی یافت...
که به خود می گویم...
زندگانی بـــــــــــــــــــــــــــــ ــــی تـــــــــــــــــــــــــــــ ــو...
سر به سر غمگین است...
در میان دل دوست...
زندگی شیرین است...
نظرات شما عزیزان:
باران که میبارد...
باید آغوشی باشد...
پنجرهی نیمه بازی...
موسیقی باران...
بوی ...خاک...
سرمای هوا...
گرهی کور دستها و پاها...
گرمای عریان عاشقی...
صدای تپش قلبها...
خواب هشیار عصرانه...
باران که میبارد...
یـ ـا کتـاب جملــه ســازی نیســت،چیسـت؟!
عشـق اگــر مبنــای خلــق آدم اســت
پـس چــرا ایـن گـونـه گنــگ و مبهــم اسـت؟
پـس چــرا خـط مـوازی مـی شـود!!!
از چـه رو هــر عشـق،بــازی مـی شــود؟!