تو از دعـــای باران مُستجاب تری،
و مهربان تر از بووکـه های بارانــه
بر دختــرانِ آوازه خوانِ روستــا
اصلا تو خود، ابـــرِ بارانـی،
که به هر بار آمدنت،
تمــامِ شهر خیسِ خیس می شود.
دنياي آدم برفي دنياي ساده ايست
اگر برف بيايد هست
اگر برف نيايد نيست
مثل دنياي من
اگر تو باشي هستم
اگر نباشي .....!
وقتی نگاهم به کودکی میفتد،باران می بارد!
تمام زخم هایم زخم زانوهایم بود که آن هم میان بازی های شیرینم فراموش میشد،
اما حالا………..
باز هم باران بارید!
کاش دوباره زانوهایم زخم میشد...
باران که میبارد...
باید آغوشی باشد...
پنجرهی نیمه بازی...
موسیقی باران...
بوی ...خاک...
سرمای هوا...
گرهی کور دستها و پاها...
گرمای عریان عاشقی...
صدای تپش قلبها...
خواب هشیار عصرانه...
باران که میبارد...
عشــق اگــر خـط مــوازی نیسـت،چیسـت؟
یـ ـا کتـاب جملــه ســازی نیســت،چیسـت؟!
عشـق اگــر مبنــای خلــق آدم اســت
پـس چــرا ایـن گـونـه گنــگ و مبهــم اسـت؟
پـس چــرا خـط مـوازی مـی شـود!!!
از چـه رو هــر عشـق،بــازی مـی شــود؟!
چه کسی میداند؟؟؟
که چرا چشم من از این فاصله ها نمناک است............
و چرا این دل رنجیده من غمناک است............
به تو می اندیشم...
به تو ای مخمل رویایی شب...
به تو زیبای اساطیری من...
چشم بگشا که مرا خواهی یافت...
که به خود می گویم...
زندگانی بـــــــــــــــــــــــــــــ ــــی تـــــــــــــــــــــــــــــ ــو...
سر به سر غمگین است...
در میان دل دوست...
زندگی شیرین است...
آدمها زندگی میکنند … انسانها زیبا زندگی میکنند!
آدمها میشنوند … انسانها گوش میدهند!
آدمها میبینند … انسانها عاشقانه نگاه میکنند!
آدمها در فکر خودشان هستند … انسانها به دیگران هم فکر میکنند!
آدمها میخواهند شاد باشند … انسانها میخواهند شاد کنند!
بگذشت در فراق شبهای بی شمار
هر شب در این امید که ببینمت .
نازم به بی نیازیت ای شوخ سنگدل
هرگز نشد اسیر بی تمنا ببینمت .
منت پذیر قهر و عتاب تواءم ولی
می خواستم که بهتر از اینها ببینمت.
شب چون به چشم اهل جهان خواب
می دود میل تو گرم در دل بی تاب می دود .
در پرده نهان دلم جای می کنی گویی
به چشم خسته تنی خواب می دود .
می بوسمت به شوق و برون می شوم
ز خویش چون شبنمی که برگل شاداب می دود
تمام این شعرهارو دوستای خوبی که بهم سر میزنن واسم فرستادن دلم نیومد شما نخونین
نظرات شما عزیزان: